بیـــ قــافـیــه هـای بـا مخــاطـبــ مـن

با دیدنت زبان دلم بند آمدست شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین

گرگ هم که باشی ...

گرگ هم که باشی عاشق بره ای میشوی که تو را به علف خوردن وا میدارد

و رسالت عشق این است

شدن انجه نیستی

[ 9 / 9 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

گرمی دست تو را ...

گرمی دست تو را دست اگر میفهمید 
تا ابد دلشده در دست تو سکنی میکرد 
دل اگر قطره ای از بوی تو را حس میکرد 
لااقل صد گل از این شاخه تمنا  میکرد 
چشم کز دیدن خواب تو هم  عاجز ماندست 
زندگی روی تو را کاش تمنا میکرد

 

[ 9 / 9 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

گریه ام میگیرد

گریه ام میگیرد وقتی میبینم او که همه دنیای من بود منت دیگری را میکشد

[ 9 / 9 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

گریه نداشت ، ...

گریه نداشت ،  باید به رفتنت می خندیدم !

 

پایت که در چال گونه ام گیر می کرد ،

 

ماندنی می شدی ...

 

[ 9 / 9 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]